جدول جو
جدول جو

معنی ابو حبیل - جستجوی لغت در جدول جو

ابو حبیل
(حُ بَ)
ابو حبیل، جد محمد بن فضل. محدث است. (منتهی الارب). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ سَ)
راه گذری. (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری. (خلاص نطنزی). ابن السبیل. راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر:
شنیدم که یک هفته ابن السبیل
نیامدبمهمانسرای خلیل.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَ)
بدرالدین یا شهاب الدین ابومحمد حسن بن عمر بن حبیب دمشقی حلبی. مولد او به دمشق به سال 710 ه. ق. وفات بحلب در 779. پدر او محتسب حلب بوده. پس از مرگ پدر به اکمال دروس خویش پرداخت و سفری به حج کرد و در 736 به مصر رفت و باسکندریه اقامت گزید و از آنجا بقدس شد و باز بموطن خود مراجعت کرد و در طرابلس شام بخدمت امیر سیف الدین منجک پیوست ودر حلب به سال 779 درگذشت. مجموعه ای از نظم و نثر به نام نسیم الصبا دارد، و نیز کتاب درهالاسلاک فی ملک الاتراک در تاریخ ممالیک مصر از 648 تا 777 از اوست
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
ابو قبیس، کوهی است که از مشرق مشرف است به مکه وروی آن به کوه قعیقعان است و مکه در میان آن دو کوه قرار گرفته است. منجنیق حصین بن نمیر بر روی آن نصب شد و کعبه بدان هدف قرار گرفت و پرده هایش در آتش آن سوخت (68 هجری قمری) و این زمانی است که عبدالله بن زبیر در مکه بست نشسته بود. (ذیل المنجد). کوهی است به مکه که به نام مردی از مذحج نامیده شده است زیرا وی نخستین کس بود که در آن بنا ساخت. این کوه امین نامیده میشد زیرا رکن در آن سپرده شده بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ سَ)
سوسمار. (المزهر). رجوع به ابوحسل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
ماهی شور. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ بَ)
او راست: کتاب فضائل القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن سبیل
تصویر ابن سبیل
رهگذر، راهزاد، کنایه از بی پول در راه مانده هم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار